دختر استقلالی

درباره ی سردار روباه

برادر! امروز ابزار قیاس جامعه، رفتار من و توست. آنان حاجی آژانس شیشه ای را بیشتر از سردار متمول پرسپولیس دوست دارند.

برادر سردارم! جنگ را که یادت هست؟ یادت هست که جنگ با خود خیلی چیزها داشت؟ آدم های نجیبش را چه؟ کسانی که بر سر هر سه راهی آنقدر جان می دادند تا آنجا را سه راه مرگ بنامند. همان آدم های نابغه ای که چمران و آوینی یک به هزارشان می شدند. آدم های خوبی که خوبترین آنان بر نگشتند و یا اگر بر گشتند به اندازه نداشتن پائی، چشمی، دستی،سری، حتما سبکترشده اند. عده ای از همه آن سرو قدان، مستقیم راهی قبرستانی شدند که امروز قطعه شهدا نامیده می شود و عده ای نیز راهی گورستانی شدند به نام جامعه!

 

 راستی برادر! من هم یکی از آن هزاران هزاری بودم که امام شهدا آرزوی بوسیدن دستانش را داشت و فقیهی آرزوی معاوضه ی همه عمر طاعت و سعی اش را با دو رکعت نمازشان.

 

من هم برگشتم از آن جنگ، شما هم و خیلی های دیگر مثل من و شما. اما حالا شدم یکی شبیه همه!

چنین می پنداشتیم که هریک از ماها باید بر اساس سفارش پیامبر، پس ازجنگ، مبارزه با نفس راسر لوحه کارمان قرار دهیم. من نیز بر این سبیل، همانند بسیاری دیگر از همسنگرانم، رفتیم تا ته خط. تا جائی که امروز نون را با شمارش سکه های باقی مانده ی ته جیب به خانه می برم. شبیه همه ی مردمی که روزی قرار بود همه ی جانم را برایشان فدا کنم. مردمی که شاید بخاطر کاری که باید برایشان می کردم و نکردم، شرمنده ام.

گمانم یادتان باشد شلمچه را و رمضان را؟

محرم و زبیدات را چه؟

بیت المقدس و والفجر را؟

سردار! شهیدان عالی، طوسی و بصیر را یادتان هست؟

حتما تو هم تشنگی ۲۴ ساعته را چشیده ای؟ گرسنگی ۳ روزه را خورده ای؟

سردار! از جنگ که بر گشته ایم هر یک پی کاری رفته ایم. از پاسداری تا معلمی، از صنعتگری تا کرایه کشی. بعضی ها را نیز به کار نظافت گمارده اند که لاجرم آبدارچی گری آقایان نیز به آن اضافه شد. اما...

اما کار شما؟ این چه کاری بود که شما را به این همه مکنت رسانده است که ریال های شوخی شما میلیاردی است که با توهم خدمت فرهنگی، سله می دهید؟

آنچه که امروز شما انجام می دهید باعث این توهم شده است که حاجی آژانش شیشه ای به یک شوخی سینمائی تزدیکتر است تا روایتی تلخ از آنچه من و بسیاری دیگر از آن برگشت خورده های جنگ می کشیم.

همیشه و در این سال ها بر این طبل کوبیدیم که مردم ما فهیمند و قدر شناس، اما آقای سردار! مردم الان باید چه چیزی را بفهمند؟ و قدر چه چیزی را بدانند؟

نمی ترسید مردم از این آزرده شوند که سردار مدعی خدمتشان در یک برنامه زنده تلویزیونی کاری با همرزم دیروزی اش می کند که بسیجیان دیروز، با اسیرعراقی اشان نمی کردند که به والله نمی کردند.

آقای سردار! مردم دیگر باور نمی کنند. دیگر باور نمی کنند که حتی من شبیه آنانم، چه رسد به تو.

آقای سردار! شاید کسی از سر ترس و یا دلبستگی! به تو نگفته باشد که تو اصلا شبیه خادمین مردم نیستی و بیشتر شبیه کسانی شده ای که شبیه تواند!

گمانم باید تعریفی دوباره از واژه ها کرد و قرائتی متفاوت تر از اتفاقات.

در ضمن گمان نمی کنید که صحبت در مورد گهر درود با همه ی سفارشی که در مورد کمک به دیگران شد، منجر به تحقیر تیم و طرفدارانش می شود؟ و یا در مورد برنامه نود و مجری آن باید اجازه بدهیم تا او وظیفه رسانه ای خود را انجام دهد و نباید مرعوب جایگاه و رفتار نظامی شما شود؟ با فرض نقد به این برنامه، مراجعی برای شکایت وجود دارند که شما هم می توانید به عنوان یک شهروند حقیقی یا حقوقی به آن مراجعه کنید و طلب احقاق حقتان را نمائید.

برادر! امروز ابزار قیاس جامعه، رفتار من و توست. آنان حاجی آژانس شیشه ای را بیشتر از سردار متمول پرسپولیس دوست دارند.

سردار! شهدا و امامشان چشم براهند تا ما از کشته های آنان پیغام ببریم. بعید می دانم دستان خالی ما آنان را خوشحال کند.

و من! البته که کوتاهی کرده ام، باید مواظب تو و برادران دیروزی ام می بودم که نبوده ام. باور دارم که راه توبه باز است. من از بی مسئولیتی ام توبه می کنم و تو هم از....  



نظرات شما عزیزان:

محمد
ساعت17:51---24 دی 1391
ایشالا به امید خدا و با حرکت بچه ها امسال سومین ستاره رو در پیراهن اس اس میبینیم
صد در صد ایشالا.


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->